گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل بیستم
در حالی که در آوازهای معصومیت، پسرکی گمشده، به لطف خدا نجات می یابد و با شادمانی به دامان خانواده اش بازگردانده می شود، در آوازهای تجربه که در برابر آن قرار دارد، از کودکی سخن به میان می آید که توسط کشیشان، به خاطر آنکه اذعان می کند به هیچ ایمان مذهبی پایبند نیست، سوزانیده می شود. در قطعة «پنجشنبة مقدس » از مجموعة آوازهای معصومیت، کلیسای جامع سنت پول توصیف می شود که در آن جمعی از کودکان شاد و معصوم به خواندن آوازهای مذهبی سرگرم هستند. در قطعة «پنجشنبة مقدس» از مجموعة آوازهای تجربه شاعر این چنین می پرسد:
آیا دیدن این منظره چیز مقدسی است
در یک سرزمین غنی و پربار،
که کودکان خردسال گرفتار بینوایی باشند،
با سرما ودستهای رباخواران تغذیه شوند؟
آیا این فریاد لرزان را می شود آواز گفت؟
آیا این می تواند آواز شادمانی باشد؟
در حالی که جملگی کودکان گرفتارفقرند؟
اینجا سرزمین فقر و تیره روزی است.
در برابر چنین ناهنجاریها و نارواییها، انقلاب، دیگر درمان و چارة مؤثری به نظر نمی رسد. زیرا «دست آهنین، سر ستمکار جبار را خرد می کرد و خود به جای آن، ستمکار جبار دیگر می شد.» بلیک که از شورش خشونت آمیز دلسرد و نومید شده بود در آن باقیماندة معتقدات مذهبی خود تسلایی می جست. در این زمان، وی به علوم بی اعتماد شده بود زیرا آن را خدمتکار مادی گرایی، ابزار تفوق زرنگها علیه آدمهای خوب و معصوم، و قدرتی در مقابل سادگی و بی پیرایگی می انگاشت. «هنر، درخت حیات است، علم درخت مرگ، و خداوند همان مسیح است. »
پس از سال 1818، بلیک کمتر به سرودن شعر پرداخت، خوانندگان کمتری برای خویش فراهم آورد، و زندگی را از راه هنر خود در حکاکی تأمین کرد. از سن شصت سالگی به بعد زمانی فرارسید که وی تا آن اندازه دستخوش تنگدستی شد که اجباراً، برای سفالینه های وجوود به حکاکی آگهی های تبلیغاتی پرداخت. در سال 1819، جان لینل به حمایتش برخاست. همین شخص بود که مصور ساختن کتاب ایوب پیمبر و کمدی الاهی دانته را به او سفارش داد. ولی قبل از اینکه این کار نهایی به پایان برسد، مرگ در سال 1827 به سراغش آمد. بر گورش قطعه سنگی ننهادند ولی درست یک قرن بعد از درگذشتش، لوحه ای برمدفنش نصب شد و در سال 1957، از پیکرة مفرغی بلیک ساختة سرجیکب اپستاین پیکرتراش نامدار، درکلیسای وستمینستر پرده برداری شد.

زمانی که ویلیام بلیک در گذشت، انتقال به دوران رمانتسیم به مرحلة تکمیل و نهایی رسید. نهضت رمانتیسم در اوج قدرت نهضت کلاسیسیسم آغاز شده بود و از جمله شواهد آن اینها بود: مجموعة شعرتامسن تحت عنوان فصول (1730)، قصاید کالینز (1747)، داستان کلاریساهارلو اثرریچاردسن (1747)، مرثیة تامس گری (1751)، داستان ژولی هلوئیز جدید اثرژان ژاک روسو (1761)، داستان فینگال اثر مکفرسن (1762)، داستان دژ اوترانتو اثر والپول (1764)، یادگارهایی از شعر کهن انگلیسی گردآوری پرسی (1768)، چکامه های اسکاتلندی و آلمانی، مجعولات مشهور و قابل توجه چترتن،1 و سرانجام داستان ورتر اثرگوته (1774). در واقع، رمانتیکهایی که در همة دورانها، درهر خانه ای، ودر وجود هر دختر و پسر جوانی وجود داشته است. کلاسیسیسم یک ساخت پایدار متکی برقاعده و ضابطة بازدارنده ای بوده و برانگیزه ها و شور و هیجانهایی که نظیر آتش مذاب در خون جریان دارد سنگینی می کرده است.
آنگاه انقلاب فرانسه از راه رسید، و حتی در آن زمان که دستخوش سقوط شد، آزادی را با خود به ارمغان آورد. شیوه ها و اشکال کهن قانون و نظم، اعتبار و توان خود را از دست داد. احساس، تصور و تخیل، شوق و آرزو، انگیزه های کهن تندی و صلابت، در کلام وعمل آزاد شد. جوانان به آتش شعر و هنر تحت هرگونه ضابطه و قاعدة ادبی، هرگونه ممنوعیت اخلاق، هرگونه شعائر اجباری و در هرسرزمین پوشیده از قانون دامن زدند. درسال 1798، وردزورث و کولریج متفقاً شروع به سرودن اشعار و نوشتن مقدمه ای کردند که مجموعاً تحت عنوان چکامه های غنایی مشهور شد. برنز و والتر سکات در بیان عشق و عصیان و جنگ در اسکاتلند به ترنم و منظومه سرایی آغاز کردند. سپاهیان ناپلئون، آزمونها و محکها را با شتابی بیشتر از آنچه انقلاب رؤیای خویش را می گسترد، درهم فرو ریختند. در همه جا، ادبیات به عنوان صدای آزادی و عصیان در آمده بود. کمتر زمانی بود که افق آینده آن چنان باز، امید آن سان بیکران، و دنیا آن چنان جوان باشد.

1. Thomas Chatterton (1752-1770)، شاعر انگلیسی که اشعاری سرود و آنها را به یکی از راهبان قرن پانزدهم میلادی نسبت داد، اما سندسازی وی فاش شد و در جوانی خودکشی کرد